طرح و بیان مسأله:
تفکرات و اندیشههای فلاسفه، اندیشمندان و سیاستمدارانی همچون ریچارد کودن هوف کالوجی[1]، آریستد بریان[2]، آلتریو اسپینلی[3]، ژان مونه[4]، چرچیل[5] و غیره در ایجاد همگرایی در اروپا مؤثر بوده است. حامیان و طرفداران همگرایی اروپا معتقدند که؛ اروپا یک هویت منحصر به فرد و قابل تعریف میباشد. حرکتها و جنبشهای فوق اگر چه پر رنگ بودند، اما اهداف کسانی را که به دنبال همگرایی، فارغ از رقابتهای ملی بودند را برآورده نمیساخت. با توجه به این اصل که «همگرایی باید مبنایی توافقی داشته باشد»، پس از پایان جنگ جهانی دوم اروپائیان به این نتیجه رسیدند که برای دستیابی به یک وحدت نسبی، باید با توجه به مشترکات موجود و ضرورتهای زمانه حرکت کنند. در طول جنگ سرد ما شاهد شکلگیری فرم اولیۀ اتحادیه اروپا و همگرایی میان کشورهای اروپای غربی هستیم و با توجه به شکل نظام بینالملل در این دوره، نزدیکی میان این کشورها اجتنابناپذیر بوده است. پس از تحولات ناشی از پایان جنگ سرد در نظام بینالملل و به تبع آن تحولات درون ساختاری در اتحادیه اروپا بر اساس پیمان ماستریخت، شاهد همگرایی بیشتر میان اعضا و اتخاذ تصمیماتی جهت گسترش این اتحادیه هستیم. با گسترش و تعمیق روند همگرایی در اتحادیه اروپا، نیاز به اصلاحات در ساختارها و نهادها بیش از پیش احساس گردید. یکی از مؤخرترین این پیمانها میان اعضای اتحادیه اروپا پیمان لیسبون میباشد. اما این گسترش نهادی و جغرافیایی، این سؤالات جدی را مطرح میکند که، آیا اتحادیه اروپا ظرفیت گسترش سریع در حوزه نهادی و جغرافیایی را خواهد داشت؟ آیا تصمیمگیری و اعمال سیاستهای تحمیلی در جهت همگرایی بیشتر اعضا، در جهت نقش جهانی اتحادیه نیز خواهد بود؟ ضعفهای اتحادیه اروپا در زمینه سیاست خارجی و سیاستهای امنیتی مشترک، تا چه میزان در نقش جهانی این اتحادیه مهم خواهند بود؟ و غیره.
در کنار موارد ذکر شده باید اذعان داشت که اختلافنظرهای جدی میان اعضای اتحادیه اروپا به ویژه پس از گسترش اعضای آن صورت گرفته است. در قلمرو درونی اعضای اتحادیه با اختلافات و چالشهای جدی در برخی زمینهها از جمله، گسترش اتحادیه اروپا، سیاست دفاعی امنیتی اروپایی جدای از ناتو، قانون اساسی اروپا، مفهوم شهروند اروپایی (که شهروندان و دولتهای
اروپایی همچنان بین دو هویت ملی و فراملی در چارچوب اتحادیه اروپا، دچار نوعی سرگشتگی و آشفتگی هویتی میباشند)، عدم تعریف و انگارهای یکسان از هویت اروپایی، پیروی از سیاستهای غیرهمسان توسط اعضاء در بسیاری از بحرانها از جمله بحران اقتصادی و غیره مواجه هستند. در قلمرو خارجی نیز، اختلافات در زمینههای مختلفی چون سیاست خارجی واحد، تروریسم و ابزار مبارزه با آن، جنگ 2003 عراق، برنامۀ هستهای ایران و غیره زمینه را برای اختلافنظرهای دیگر فراهم نموده است. این در حالی است که فقدان قدرت نسبی نظامی و تکیه بر برتری در اقتصاد که بسیاری آن را قدرت نرم میپندارند؛ نقش راهبردی اتحادیه اروپا را در آینده نظام جهانی با سؤالات و تردیدهایی مواجه ساخته است.
با این وجود نگارنده در این نوع نگاه به اتحادیه اروپا نوعی خلأ احساس میکند. عدم توجه به ویژگیهایی قدرت نرم اتحادیه اروپا با عنایت به ویژگیهای فرهنگی ـ هنجاری در عصر ارتباطات و جهانیشدن میتواند جایگاه بهتری از اتحادیه اروپا در جامعه جهانی ترسیم کند. بنابراین پاسخگویی به خلأ نگاه فرهنگی و هنجاری به اتحادیه اروپا در جامعه جهانی شاکلۀ اصلی پژوهش حاضر به حساب میآید. بر این اساس نگارنده چارچوب تئوریک سازهانگاری را به عنوان فوندانسیون پژوهش برگزیده است که امید دارد از این نظریه در جهت تحکیم دادههای مطالعه موردی و همچنین بالعکس از دادههای پژوهش در جهت تحکیم مفروضات نظریه بهره گیرد. علت اصلی انتخاب چنین چارچوب تئوریکی این است که، سازهانگاری به عنوان یکی از رویکردهای نظریه عام انتقادی، مفروضههای هستیشناسی خردگرایی در مورد روابط بینالملل و سیاست خارجی را به چالش میطلبد و اصول و گزارههای متفاوت دیگری را ارائه میدهد. از اندیشمندان برجسته سازهانگاری در روابط بینالملل میتوان به امانوئل آدلر[6]، نیکلاس اونف[7]، جان جرارد روگی[8]، الکساندر ونت[9]، استفن وارینگ[10]، میچل بارنت[11]، کاتزنستاین[12]، ویور[13]، جفری چکل[14] و آنتونی کلارک آرند[15] اشاره کرد. در نظریه سازهانگاری، هویتها، هنجارها و فرهنگ نقش مهمی در سیاستهای جهانی ایفا میکنند.
برای دانلود پایان نامه اینجا کلیک کنید
لینک بالا اشتباه است
:: بازدید از این مطلب : 97
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0